محمدحسين عزیز دل ما محمدحسين عزیز دل ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
محمد صالح نور چشم مامحمد صالح نور چشم ما، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

پسر مامان

خرگوش کوچولو

پسرک مامان که تازه یاد گرفته روی چهار دست و پاش وایسه دو سه روزه که مثل خرگوشها می جهه،‌ یعنی دستها و پاهاشو مثل چهار دست و پا راه رفتن معمولی حرکت نمیده بلکه دستاشو می زاره جلو و یکمرتبه با جفت زانوهاش می پره جلو ،‌کل مسیری که می خواد راه بره با همین شیوه میره آخرش هم زانوهای کوچولوش سرخ می شن و پسرم خسته میشه قربونت برم پس تو کی می خوای راه بیفتی مامانی؟ حالا تا چند روز دیگه عکسهاتم می گذارم ...
8 مرداد 1390

بخاطر پسرم . . .

چند روزه تصمیم گرفتم دیگه نیام سر کار، بخاطر تو پسر گلم احساس می کنم خیلی اذیت می شی و من سلامتی و راحتی تو رو با هیچ چیز عوض نمی کنم امیدوارم تو هم راضی باشی و من هم تصمیم درستی گرفته باشم دوستت دارم مامانی     ...
3 مرداد 1390

اولین دندون پسرم

١٩/١١/١٣٨٩ اونروز دایی از کربلا برگشته بود و ما رفته بودیم واسه دیدنش. ناهار دعوت بودیم ولی بابا علی خیلی دیر کرد و ما وقتی رسیدیم که همه ناهار خورده بودن. خلاصه ناهار و خوردیم اما از بعد از ناهار تو شروع کردی به بیقراری و تا پایان روز همش بهونه گرفتی،‌من هم نمی دونستم چکار باید بکنم و واقعا کلافه و سردرگم بودم . فردای اون روز هم به همین شکل گذشت و من تا آخر شب فقط تو رو توی بغلم نگه داشتم و خیلی نگرانت بودم آخه باباتم رفته بود ماموریت و من تنها بودم...   ٢١/١١/١٣٩٠ داشتم باهات بازی می کردم که یکدفعه دستمو گرفتی و بردی سمت دهنت یکدفعه احساس کردم یه چیز نوک تیز کوچولو خورد به دستم ،‌...
1 مرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر مامان می باشد